20 تیر 1397
خوش اخلاق
وقتي باران اشك از چشمهايت مي بارد لبخند مي زني.
وقتي عصباني هستي، عصبانيت را نشان نمي دهي، سركوبش مي كني.
اين كار در تو شكاف ايجاد مي كند.
آن اشكها واقعي بودند اما تو مانع آنها شدي، به عقبشان راندي.
و آن لبخند دروغين بود اما تو كوشيدی لبخند بزني.
آن لبخند عميق تر از اين نمي تواند باشد.
فقط در لبهايت جاري است و هيچ كاري با تو ندارد.
اخلاق پروري يك چنين چيزي است:
يك لبخند دروغين است.
تو به تمرين اخلاق مي پردازي اما اين كار، تو را خوش اخلاق نمي سازد.
ما جزيي از عالم يكپارچه هستيم.
ما به هيچ وجه ماهيتهايي مستقل نيستيم.
از راه اتحاد و يكپارچگي تو خوش اخلاق خواهي شد.
اخلاق چيزي نيست كه تو با قرار دادن دو چيز در كنار هم بوجود آوري.
چيزي خود جوش است.