23 اسفند 1396
به کجا چنین شتابان
سحر ای نسیم جاری گذری به باغ ما کن
که دم مسیح داری به کدام امیدواری
در دوستان بکوبم غم خویش با تو گویم
که طبیب غمگساری به خدا اگر بیایی
اثر از خزان نماند تو نهایت امیدی
تو بدایت بهاری
چه شود که گاهگاهی
نظری کنی به حالم
که به جان بی قراران
همه راحتی، قراری
دل دردمند ما هم
نظر از تو بر نگیرد
که میان دوستانش
تو یگانه دوستداری